×

منوی بالا

منوی اصلی

دسترسی سریع

اخبار سایت

اخبار ویژه

امروز : جمعه, ۱۰ فروردین , ۱۴۰۳
ماجراهای نقاش دیوانه‌ی عاشق!

به گزارش کیوسک خبر به نقل از الجزیره، گردن های دراز، چشم های خالی و رنگ هایی نزدیک بهم در تابلوهای مودیلیانی، فضایی سورئالیستی را تشکیل داده؛ او در تابلوهایش ماجراجویی ها و قصه های زندگی‌اش را گنجانده است. آثاری که زمانی با عشق و شادی و زمانی با درد و عصیان آمیخته شده‌اند.
آمادئو مودیلیانی (۱۹۲۰ــ۱۸۸۴) که اصالتی یهودی دارد، در شهر لیورنو ایتالیا به دنیا آمد. خانواده او در قرن هجدهم به عنوان پناهنده وارد ایتالیا شده بودند.
پدرش تاجر و ثروتمند بود و مادرش نیز در فرانسه و در فضایی فرهنگی و دینی پرورش یافته بود. اما هنگاهی که مادرش مودیلیانی را باردار بود، در شرایط رکود اقتصادی، خانواده مودیلیانی را دچار ورشکستگی کرد اما طبق قانون، مادرش به خاطر باردار بودن توانست کمی از اموال را برای خود نگه دارد. مادر مودیلیانی با آن سرمایه و با همراهی خواهرش مدرسه ای را تاسیس کرد تا عوایدش کمک خرج خانواده باشد. اما خود مودیلیانی تا ۱۰ سالگی درخانه توسط مادرش آموزش دید.
چند سال بعد مودیلیانی دچار تب حصبه شد و در دوران بیماری درباره دیدن تابلوهای بزرگ فلورانس هذیان می‌گفت. در همین حین بود که نخستین ویژگی های هنری او شکل گرفت.
در سال‌های ۱۸۸۹ تا ۱۹۰۰ مودیلیانی در مدرسه هنری موچلی مشغول تحصیل شد و در آنجا هنر پرتره و طبیعت بی جان را آموخت. در آن دوران تحت تاثیر هنرمندانی همچون جووانی بولدینی و تولوز لوترک قرار گرفت؛ مودیلینی در این هنگام دچار بیماری سل شد. همچنان که با بیماری سل دست و پنجه نرم می کرد تحصیلش در هنر را ادامه داد و سپس مجبور به مهاجرت به ونیز شد. در این دوران مودیلیانی برای دوره ای درگیر خوش گذرانی شده و تحت تاثیر نوشته‌های افرادی همچون نیچه و شارل بودلر بود. با این تفکر که خلاقیت در هرج و مرج و بی نظمی‌ها شکل می‌گیرد.

مودیلیانی در سال ۱۹۰۶ به پاریس که در آن زمان کانون مرکزی هنرمندان نوظهور بود، نقل مکان کرد. و مکانی کوچک و مجل را برای خود اجاره کرد و به خلق آثار هنری‌اش پرداخت.
اما در کمتر از یک سال رفتار مودیلیانی به طرز عجیبی تغییر کرد. او از یک هنرمند ظریف و خوش پوش به یک کولی (زندگی به سبک بوهمی) آشفته تبدیل شد که از تمام اشکال بورژوازی متنفر است. او تمام نمادهای بورژوازی را در خانه اش از بین برده و نقاشی‌های قدیمی اش را با این انگیزه که آن‌ها را بورژوازی کثیف می خواند، نابود کرد. در این دوران مودیلیانی در مصرف الکل زیاده ر وی می‌کرد و برای تسکین دردهای ناشی از سل از مواد مخدر آرام بخش استفاده می کرد، اما دردش را از اغلب نزدیکانش پنهان می‌کرد. هرچه سلامت جسمی‌اش بدتر می‌شد، همچون پروانه‌ای که می‌سوزد، هنرش هم شعله ورتر می‌شد.
در سال ۱۹۰۹ مودیلیانی کار مجسمه سازی را شروع کرد و در سال ۱۹۱۴ با شروع جنگ جهانی دوم خواست که در جنگ حضور داشته باشد اما به خاطر شرایط نامساعد جسمی‌اش درخواست او پذیرفته نشد.

در سال ۱۹۱۶ مودیلیانی که قبل از این درگیر چند رابطه عاطفی کوتاه مدت شده بود، توسط یک مجسمه ساز با یک هنرآموز زیبا به نام ژان ایبوترن آشنا شد و به او دلباخت. این دو از پاریس به نیس نقل مکان کردند. ژان که از نقاش ایتالیایی دختری به دنیا آورد، موضوع چند تا از آثار مودیلیانی بوده است. مودیلاینی در طول حیاتش تلاش کرد تابلوهایش را به تجار ثروتمند بفروشد اما چندان موفق نبود و در واقع او آثار هنری‌اش را با غذا مبادله می‌کرد.
مودیلیانی در ۳۵ سالگی، در فقر از دنیا رفت و ژان نیز که تحمل مرگ معشوق را نداشت، پس از مرگ زودهنگام مودیلیانی خود را از پنجره به بیرون پرتاب و خودکشی کرد.
 مودیلیانی نیز مانند بسیاری از هنرمندان بزرگ تاریخ، پس از مرگش به شهرت رسید. او موضوع ۹ رمان، یک نمایشنامه، یک فیلم مستند و سه فیلم بلند بوده است. دخترش نیز زندگی نامه خود را در یک کتاب به چاپ رساند. در سال ۲۰۱۰ یکی از مجسمه‌های مودیلیانی سومین مجسمه گران قیمت جهان شده است.
انتهای پیام

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.